

اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
كشيده ايم در آغوش آرزوی ترا



چون همسفر عشق شدی،مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش



دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را



ای که منع گریه ی بی اختیـارم می کنی
گر بدانی حال من،گریان شوی بی اختیار



هرگز حضورحاضر و غایب شنیده ای
من درمیان جمع و دلم جای دیگراست



دل داده ایم بر باد بر هرچه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد



همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف
به امید آنکه روزی به شکار خواهی آمد



مشکل ازسبک عراقی وخراسانی نیست
همه با قافیه عشق مصیبت دارند



شمع، این مساله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر، گریه ی بی شیون کرد



می کند باد مخالف شور دریا را زیاد
کی نصیحت میدهد تسکین دل آزرده را

.: Weblog Themes By Pichak :.